هق هق هق يه كميك پيدا كردم فك كنم شيپش فيليكس و مرينت بود وووووووييييييييي خيلى خوشگل بود ولى انقدر عكساش تا بودن نميشد ترجمه كرد هق 😐
باز نمه بارونه دله دیوونه هر لحظه که داغونه میگیره بهونه
از عشقی که از دست رفت دلو ول کرد رفت از قلبی که تنها شد بی رویا شد
یه قالب خیلی قشنگ ساختم ولی حیف که نمیتونم امتحانش کنم😭😭😭😭نمیخوام دیگه تو یه وب دیگه نویسنده شم وگرنه میرفتموب کدنویسی 😭😭😭😭 امتحانش کردم خوب بود فقط کد نظراتش مشکل داشت که کده درستشو داشتم نمیخواستم امتحان کنم😁البته چند تا دیگه هم ساختم خیلی نازن اگه خواستید بگید بسازم براتون البته میدونم وب کدنویسی نیست ولی دیگه😛
فرمانده پایگاه دهم شکاری: مشکل فرودگاه جدید چابهار فنی استاز زبون مارینا
آخه آخه غوله چی میگی تو بهم نگاه کردو گفت منم مثل توئم و اسمم مکسه گفتم تو تو همونی هستی که به ادرینا حمله کردی گفت حمله آخه چرا باید به یه نفر حمله کنم گفتم تو با ما مشکلی نداری گفت نه من با شما مشکل ندارم ولی با خون اشاما مشکل دارم گفتم میشه باهام بیای نگاهم کرد.....................
از زبون لوکا
به جایی که صدا میومد رسیدم ولی کسی نبود فریاد زدم مارینا ولی صدایینیومد خیلی ترسیدم که احساس کردم یه چیزی پشت سرمه برگشتم به موجود بنفش بزرگ شبیه گرگ بود قرشی کرد دستشو بالا برد و در یه لحظه درد همهی وجودم رو گرفت چشمام رو به زور باز کردم و با قطرههای خونی که از لای دستم که روی شکمم بود میچکید مواجه شدم میخواستم بلند شم که تیری که توی شکمم پیچید باعث شد داد بزنم.....
از زبون مارینا
صدای داد اومد مکس گفت یه اتفاقی افتاده گفتم صداش صداش شبیه لوکا بود و سریع به بیرون دوییدم و مکس هم دنبالم اومد
از زبون لوکا
زیر لب گفتم مارینا بزور بلند شدم موجود رو دیدم که انگار چیزی حس میکرد برا همین سریع دور شد روی زمین افتادم قطرههای بارون روم میچکید در همون حال انگار سایهی دختری رو دیدم که اسمم رو فریاد زد و کنارم نشست .......
از زبون مارینا
لوکا رو دیدم داشت ازش خون میرفت اسمشو داد زدم سمتش اومدم روبه مکس کردم و گفتم ترو خدا کمکم کن ببرمش گفت این کیه گفتم شاهزاده اومد طرفش و بلندش کرد و گفت ادرسو نشونم بده به شهر رسیدیم سمت قصر رفتیم لورن رو دیدم که با لباس مخصوص راه میرفت اسمشو داد زدم به طرفم برگشت و رنگش پریده گفت شاهزاده لوووککااا چه اتفاقی افتاده سریع رفتم کنارشون گفتم بد جوری زخمیه کجا ببرش گفت دنبالم بیاید و بغداد گفت آقای مایکل طولی نکشید که دورمون پر از خدمتکار و سرباز شد لوکا رو داخل قصر بوردن لورن به طرفم برگشت میخواست چیزی بپرسه که تازه متوجه حضور مکس شد گفت این کیه گفتم توضیح میدم این مرد خیلی مهمه اطلاعات عجییبی داره
تموم شد 😘 نظر بدید برا بعدی یک نظر
ادرین:
میگن عشق اینجوری تعریف شده
ع :علاقه
ش :شدید
ق :قلبی
.
.
.
ولی
.
.
میتونس اینجوری باشه
ع :عکست
ش :شبیه
ق :قورباغه س
خخخخخ
الیا:
ﺗﻮ ﺧﺎﺭﺝ :
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﭼﻨﺪﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺎﻡ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺖ ؟
ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ :
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﻟﮕﺪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﻣﯿﮕﻦ :
ﮐﺮﻩ ﺧﺮ … ﭼﻪ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﺭﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ !؟
نینو:
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻯ ﺷﻤﺎﻡ ﻳﻪ ﻛﻴﻒ ﻗﺪﻳﻤﻰ ﻭ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﻫﺴﺖ
ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻯ ﻣﺪﺍﺭﻙ ﻣﻬﻢ ﻭ ﺳﻨﺪﺍ ﺭﻭ ﺗﻮﺵ ﻣﻴﺬﺍﺭﻳﻦ؟!
ﻻﻣﺼﺐ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﻩ !!!
مارینت:
دست بهم بزنی جیغ میزنم
.
.
.
چیزی نیست جزوه درسیمه یه ذره غریبی میکنه !!
ادرین:
روزی شخصی نزد بزرگی رفت
و گفت سوالی دارم که نمیتوانم جلوی جمع بگویم.
بزرگ حاضران را بیرون کرد و شخص سوالش را پرسید.
ولی چون همه رفته بودند بیرون
کسی نمیدونه چه سوالی کرد و چه جوابی شنید!!
شرمندتون شدم ببخشید!!
باحال بود نه؟؟ منبع وب لیدی باگ
کی آهنگ لیدی باگ و حفظه همون
...Another day lm back school
من حفظم هرکی حفظ بود تو نظرات بگه
میخوام ویدیو شو بزارم ارور میده
از زبون مارینا
چند روزی از حملهی اون موجود عجیب به ادرینا میگذشت حال ادرینا خیلی بد بود به قدری که دکتر قصر هم که شاهزاده لوکا خبر کرده بود گفت احتمال زنده موندنش خیلی کمه ولی حالا بهتره هم خوشحال بودم هم ناراحت بارون میبارید تو جنگل قدم میزدم آنقدر غرق افکارم شدم که یادم رفت چقد دور شدم ولی اونجا آشنا بود چون روبان سفید رنگی به درخت روبرو بسته شده بود اونو ادرینا بسته بود چون اونجا قلمروش بود و جایی که بهش حمله شده بود به اطراف نگاه کردم رد پای اون موجود رو دیدم از یه طرف میترسیدم از یه طرف کنجکاو بودم دنبال رد پا رفتم که احساس کردم یکی پشت سرمه ولی خیلی بزرگ بود برگشتم و صدای جیغم جنگل رو لرزوند
از زبان لوکا
تو دروازه شهر وایساده بودم میخواستم مارینا رو سوپرایز کنم که صدای خفیفه جیغ دختری رو شنیدم سریع به طرف صدا رفتم
از زبون مارینا
یه موجود پشمالوی گنده دستشو گذاشت رو دهنم وگفت هیس معلومه چته آروم گفتم تو تو کی هستی بامن چیکار داری دستمو کشید سمت جنگلو گفت من مکس ادوارد هستم یک گرگینهی اصیل زاده گفتم چی امکان نداره گرگینهها اینطوری نیستن گفت پس چجورین کوچولو به حالت گرگینه در اومدم و گفتم من کوچولو نیستم درحالی که دهنش باز مونده بود زمزمه کرد امکان نداره گفتم چی امکان نداره گفت باورم نمیشه دورگهها تونسته باشن زنده بمونن...... گفتم دو رگه چیه گفت ترکیبه گرگینه و انسان ..............داد زدم چییی امکان ندارد تو اشتباه میکنی
از زبون لوکا
سریع به سمت صدا میدوییم نمیخواستم اون بلایی که سر ادرینا اومد سر مارینا و بقیه بیاد.........
تموم نظر بدید پارت فیلم ولش کنید اون اشتباه بود😘 برا بعدی 2 نظر
سمانه جون منو کن کدنویس سوم یاد گرفتم قالب غیر حرفهای و بالابر بسازم و اینکه تا سفارش ( قالب حرفهای) آماده بشه من یه قالب غیر حرفهایهالویینی درست کردم میخوای اونو بزاری تا سفارش آماده شه؟ اگه میخوای بگو کجا کدشو بدم😘
تعداد صفحات : 0